روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (۱)
خبرها

روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (۱)

زمان مطالعه ۷ دقیقه / ۰۳ فروردین ۱۴۰۴ / پویان جعفری

مرتضی قادری‌کیا متولد ۱۳۵۸ در کرمانشاه است‌. او در استان‌های مختلف و بسیاری از پروژه‌های ODCC مسئولیت نصب سنگین را بر عهده داشته است. مرتضی را به دقت و مهارتی کم‌نظیر و نصب تجهیزات عظیم در موقعیت‌های نامتعارف می‌شناسند.

مرتضی در استان‌های مختلف و بسیاری از پروژه‌های ODCC مسئولیت نصب سنگین را بر عهده داشته است. او را به دقت و مهارتی کم‌نظیر می‌شناسند و نصب تجهیزات عظیم در موقعیت‌های نامتعارف.
می‌توان ادعا کرد که پس از عملیات پایپینگ که به‌عنوان مهم‌ترین فعالیت در یک پروژه شناخته می‌شود، عملیات نصب تجهیزات ثابت و دوار بسیار حائز اهمیت ویژه است. نصب تجهیزات پالایشگاهی باید با دقت بالا همراه با امنیت کامل صورت گیرد. هرگونه عدم تناسب در نصب تجهیزات پالایشگاهی و بی‌دقتی و گاهاً جابه‌جایی اندک این تجهیزات در هنگام نصب، ضمن این‌که می‌تواند تمامی فرآیند تولیدی یک پالایشگاه را به مخاطره بیندازد، خطرات بسیاری را برای همه افرادی که مسئولیت نصب استراکچر را دارند، فراهم کند.
مرتضی قادری‌کیا متولد 1358 کرمانشاه است و این روزها که پالایشگاه شیراز به آخرین روزهای قبل از راه‌اندازی رسیده است، نصب بیشترین تجهیزات سنگین با حضور و همراهی او انجام شده است. گفتگو با مسئول یکی از حساس‌ترین و پراسترس‌ترین بخش‌های ODCC را می‌خوانید.


• مرتضی‌جان! کار در ODCC و نصب تجهیزهای پالایشگاهی از کجا شروع شد؟
من کار فنی را از بچگی شروع کردم؛ از مکانیکی ماشین‌های سنگین. نمی‌دانم این علاقه از کجا آمده بود، چون خانواده‌ام هم در این کار نبودند. از 15 سالگی رفتم و در مکانیکی ماشین‌های سنگین در کرمانشاه کار فنی را شروع کردم. چند سال که ماندم رفتم خدمت و وقتی ترخیص شدم، آمدم پروژه؛ استراکچر و بعد برش‌کاری و جوش‌کاری و تست و ابزار دقیق و همه کاری را انجام دادم تا رسیدن به نصب تجهیزات.
• یعنی در استان‌ها و پروژه‌های مختلف حضور داشتی؟
دقیقا. از همان اول، کارم را با ODCC شروع کردم، حدود 23 سال قبل در کرمانشاه. یک سال بعد رفتم نیروگاه اتمی، بعد انبار نفت اردبیل و چند سال سروستان و چند سال اصفهان واحد یوتیلیتی و... همین‌طور چرخیدم. DHD و فرآوری گوگرد در اصفهان و بعد آمدم پالایشگاه شیراز. نصب تجهیز و جوشکاری لوله، تست و نصب ابزار دقیق، تیوب‌کشی و سندبلاست و... کاری نبوده که نکرده باشم، اما از همه سخت‌تر وخطرناک‌تر نصب تجهیزات است به‌ویژه در ارتفاع.
• چرا معتقدی که سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کار، نصب تجهیزات سنگین است؟
چون استرس‌های خاص خودش را دارد. کارش بسیار سنگین است و هر اتفاقی می‌تواند بیفتد، شما هم آن پایین زیر تجهیزهای چند تنی ایستاده‌اید و در صورت سقوط، له می‌شوید. مثلا ما داشتیم در پروژه اصفهان کار می‌کردیم که جک خالی کرد و یک تجهیز 60 تنی رها شد؛ یک اکسچنجر که داشتیم در طبقه دوم نصب می‌کردیم. با ریل، اکسچنجر را به موقعیت آوردیم که یکهو جک رها و تجهیز یک‌وری شد. شانسی که آوردیم این بود که یک طرف تجهیز را جرثقیل نگه داشته بود و اگر تحمل نمی‌کرد و تجهیز می‌افتاد، کل سقف می‌ریخت و ساختمان و بار روی ما می‌افتاد؛ یک تیم 5 و 6 نفره، به‌علاوه نیروهای ایمنی و دفتر فنی و HSE و...

• یعنی جان‌بازی به معنای حقیقی؛ مخصوصاً اگر نکات ایمنی رعایت نشود؟
آدم باید این‌جا جانش را دستش بگیرد، این در تمام واحدهای پروژه هست. شما پا را که بگذاری داخل پروژه یعنی اگر مراقبت نکنی با جان خودت و دیگران بازی کرده‌ای. اما این‌که می‌گویم پرخطرترین و پرریسک‌ترین بخش، نصب تجهیزات است، چه یک تن باشد چه 800 تن، به این دلیل است که از هر تجهیز فقط یکی ساخته می‌شود و اگر اتفاقی برای تجهیز بیفتد باید یک پروسه سه چهار ساله زمان بگذارند تا همه لوازم خریداری شود و آن‌را از نو بسازند. از این مهم‌تر بحث جانی است. نصب تجهیز، یک کار تیمی است که یک نفر باید فرمان بدهد و بحث جان بچه‌های دیگر هم هست که اگر کسی بی‌احتیاطی کند و ... ممکن است خود شخص یا تیم آسیب ببینند. حالا فکر کنید تجهیز 450 تنی را بلند کنند تا روی فونداسیون بگذارند. این تجهیز در ارتفاع بلند شده و اگر موقع پایین آمدن یک دهم میل جابه‌جا شود همه پیچ‌ها می‌شکند و باید فونداسیون از نو ساخته شود. این جانمایی کار ماست. زباله‌سوز اصفهان جا نرفت، وسط کار گیر کرده بود، نه تو می‌رفت و نه بیرون می‌آمد. یک هفته تمام چکش زدیم تا بالاخره جا رفت. این چکش‌کاری را در این‌جا هم برای زباله‌سوز داشتیم.
• خب، اشکال کار از کجا بود؟
توی نقشه اولیه کمی اشتباه داشت. در مرحله اتمام آرماتوربندی، باید بچه‌های اجرای سیویل و نقشه‌برداری خیلی دقیق کاشت کنند و بعد بتن‌ریزی باید به‌صورتی باشد که انکر (پیچ چفتی) هیچ تکانی نخورد، زیرا کوچک‌ترین تغییر انکر باعث اشکال در نصب می‌شود. اصولاً هر سازنده‌ تجهیز یک شابلون هم درست می‌کند و برای ما می‎‌فرستد که بچه‌ها مطابق آن انکرها را فیکس کنند اما باز هم اشتباه پیش می‌آید از بس که انکرها زیاد و جزئیات هم وحشتناک و حساس است. یک موردی داشتیم که تجهیز جا نمی‌رفت و سوارخ‌های پایین اشتباه بود. تجهیز را هم نمی‌شد خواباند روی زمین. جرثقیل تجهیز را بلند کرد و ما در ارتفاع شروع کردیم به جوش دادن و بریدن. مواد مذاب دائم می‌ریخت روی پای ما و تمام پاهایم تاول زده بود. سوراخ‌ها را گشادتر کردیم و تجهیز نصب شد.

 

1254-20250323002316953.JPG


• خطرناک‌ترین موقعیت‌هایی که برای خودت پیش آمده، مربوط به کجا بوده و چه مواردی؟
همان‌طور که گفتم، نصب تجهیزات واقعاً ریسک بالایی دارد. حقیقتاً چند باری خدا نگاهم کرد؛ مثلا یک بار نصب قیف گوگردزدایی را داشتیم که 25 تن بود. ما باید قیف را برعکس می‌کردیم که در فونداسیون نصب شود. جرثقیل 35 تنی قیف را بلند کرد و ما رفتیم زیرش تا قطعات داخلش را جدا کنیم. ناگهان جرثقیل روی زاویه 90درجه چپ کرد و قیف روی سر ما افتاد. واقعا شانس آوردیم که قیف خالی بود و ما را له نکرد. ما آن زیر ماندیم و فکر می‌کنید توی آن یک ساعت که قیف را بلند کنند ما چه حسی می‌توانستم داشته باشم؟ یا در یکی از پروژه‌ها استک آخر ریفرمر را نصب می‌کردیم و در ارتفاع بودیم. به‌دلیل محل نامناسب تجهیز و وضعیت بی‌ثبات جرثقیل، راننده یک پایش روی شنی جرثقیل بود و دستش روی لیور که اگر یک زمان دکل خرد شد فرار کند؛ این‌قدر که می‌ترسید. ترس هم داشت. حالا ما توی ارتفاع بودیم و می‌دیدم که چه وضعی است و راننده را هم می‌دیدیم. توی آن ارتفاع 70 متر چه حسی به آدم دست می‌دهد؟ (می‌خندد)
• مواردی هم بوده که نکات ایمنی را رعایت نکرده باشی و بحران ایجاد شده باشد؟
متاسفانه بله. مثلاً یکی از خطرناک‌ترین پیشامدها مربوط به پروژه سروستان است. جمعه بود و سایت نیمه تعطیل. می‌خواستیم تجهیزی را نصب کنیم و سریع برگردیم. راننده جرثقیل 250 تنی ما را در بسکت گذاشت و رفتیم به ارتفاع 40 متری. بی‌سیم دستمان بود و با راننده صحبت می‌کردیم. نه من و نه محسن طالبی کمربند را نبسته بودیم. به راننده پیام دادم که دیگر حرکت نکن. اما راننده متوجه نشد و حرکت کرد. بسکت گیر کرد به وایر و چپه شد، طوری‌که نصف وسایل از بسکت پایین ریخت. ما بسکت را گرفته بودیم و همین‌طور توی ارتفاع 40 متری آویزان بودیم. طوری بود که فاتحه‌مان را هم خواندیم اما خدا رحم کرد.
• پروژه جدا از این سختی‌های کارگاهی، دوری از خانواده را هم دارد. چقدر این موضوع آزارت می‌دهد و روی کار اثر می‌گذارد؟
پروژه همه زندگی ما را می‌گیرد، حقیقتاً آواره می‌کند آدم را. خیلی از بچه‌ها شکست‌های بدی خوردند. اول صبح می‌آییم تا آخر شب. دیگر زن و زندگی نمی‌ماند. خیلی‌ها طلاق گرفتند و خیلی‌ها مشکلات جدی دارند. به نظرم برای این‌که روحیه بچه‌ها خوب باشد باید به رفاهیات خانواده‌شان بیشتر توجه کنند و روی این موضوع وقت بگذارند.
• با همه این مشکلات چه چیزی باعث می‌شود که بمانی و ادامه دهی؟
من عاشق هیجان پروژه هستم و اگر قرار باشد توی پروژه بمانم، باز هم همین بخش را انتخاب می‌کنم. دوستش دارم. انگار ذاتاً کار هیجانی و استرس را دوست دارم. این کار را هر کسی نمی‌تواند انجام دهد، تجربه و تخصص حرف اول را می‌زند. کوچک‌ترین خطا، هم از نظر فنی و هم مالی به پروژه آسیب‌های جدی وارد می‌کند و جان افراد را به خطر می‌اندازد. تشخیص زاویه تجهیز، میزان فشار و... بسیار پراسترس است اما وقتی تجهیز نصب شد و کار به اتمام رسید، لذتی برایت دارد که حاضر نیستی با هیچ چیزی عوضش کنی. فقط کافی است در بین آن همه فشار و استرس، آن تجهیز عظیم بدون هیچ آسبیی نصب شود و بدون نقص و آسیب بنشیند سر جایش؛ این بهترین لحظه است.

 

اندکی صبر نمایید...