خبرها

روایتهایی خواندنی از خط مقدم پروژههای ODCC؛ (4)
اشعه نامرئی و نامرد است
من از اشعه نان در میآورم
مهدی 42 ساله است؛ شبها پیدایش میشود، با قلم دزیمتری و تجهیزات رادیوگرافی. با تیم همراهش پالایشگاه را قرق میکند و میرود سراغ نقطههای جوش. بسیار جوانتر از سنش میخورد و در تمام گفتگو یک لحظه ارام و قرار ندارد. میگوید و قهقهه میزند.
رادیوگرافی تستهای است که خطر جانی دارد و همه گروهها از 8 شب پالایشگاه را برای این تست تخلیه میکنند یا در جایگاه مناسب جاگیر میشوند.
مهدی کرمی در تاریکی شب پیدایش شده است؛ را در ادامه میخوانید.
• علاقهمندی به بسیاری از مشاغل صنعتی به واسطه فعالیت یکی از دوستان یا بستگان در آن حرفه ایجاد میشود، یا دستکم دیدن و تماشای جذابیتهای آن حرفه. با توجه به اینکه رادیوگرافی از مشاغلی است که شبها و پس از قرق کردن محل شروع میشود، چه شد رادیوگرافی را انتخاب کردی و به آن علاقهمند شدی؟
من الان دقیقا 14 سال است که در پروژههای مختلف او.دی.سی.سی فعالیت میکنم. فارغ التحصیل نرم افزار کامپیوترم و بعد از گرفتن لیسانس به عنوان کارشناس نرم افزار دنبال کار رفتم و همه جا هم سرک میکشیدم. یکی از آشنایان پیشنهاد داد کاری نامرتبط با تخصصم را محک بزنم و این طوری بود که زندگی پروژهای من شروع شد. آنجا هر کاری که به من میگفتند انجام میدادم، اما چون دوست داشتنم از همه چیز سر دربیاورم، رفتم سراغ سوراخ سنبههای سایت و بویژه پایپینگ که شنیده بودم قلب پالایشگاه است. آنجا بود که با جوش و تستهای مختلف آن آشنا شدم و فهمیدم که رادیوگرافی چیست. همکاران تست جوش وقتی علاقهمندی مرا دیدند گفتند اگر قول میدهی شیطنت نکنی و نکات ایمنی را آویزه گوشت کنی، شب بمان و ببین کار رادیوگرافی چطور است. چند بار که نحوه کارشان را دیدم، خیلی خوشم آمد و دیدم که دلم میخواهد امتحانش کنم. همین شد که رفتم و همه مدارکی را که برای این تخصص لازم بود و سازمان انرژی هستهای میداد، دریافت کردم؛ حفاظت در برابر اشعه، آر.تی، شناخت ابزار و همه دورههای لازم را و سرتیفیکیت لازم را از دانشکده فنی-مهندسی شیراز گرفتم و حالا پنج سال است که رادیوگراف شدهام(و قهقهه میزند)
• اینکه فقط شبها وقتی همه پالایشگاه را ترک میکنند، شروع به کار میکنی دقیقا نشاندهنده خطرهای حرفه شماست. از این همه خطر و استرس نمیترسی؟
توی گوگل که یک سرچ ساده کنید، میتوانید آسیبهایی را ببینید که گریبان دوستان و همکارانی را که در این پروژهها زحمت کشیدهاند، میگیرد ماهیت کار حقیقتا ترسناک است، به خاطر همین تا آن جا که میشود باید شرایط را ایمن کرد و کسی هم نباید حضور نداشته باشد، یعنی محدوده باید مطلقا عاری از رفت و آمد باشد. ما قبل از شروع کار، ابتدا منطقه را محصورسازی میکنیم و منطقه ممنوعه و کنترل شده مشخص میشود. بعد طبق قوانینی که سازمان انرژی اتمی برای ما تعیین کرده جلو میرویم. در واقع به دلیل همین خطرات، ماهیت کار ما صرفا شب است و وقتی اسمش میآید معمولا همکاران هم دچار ترسهای عجیبی میشوند.
• رادیو اکتیو به هر حال اسم خطرناکی دارد و همه میدانند که تماس با آن سرطانزاست. حالا اگر بدنتان جوش بزند یا مثلا شدت ریزش موهاتان زیادتر بشود، توهم بیماریهای لاعلاج به سراغتان میآید؟
واقعیت را که نمیتوان پنهان کرد. هر کس وارد این بخش میشود معمولا اوایل کار یک ترس و فوبیای عجیبی دارد. بارها شنیدهام که تازهکارها میگویند حالت تهوع دارم یا به قول شما ریزش مو پیدا کردهام، این به خاطر آن ترس از رادیواکتیو است و حتی پیش آمده کسانی که صبح کار میکنند هم گاهی دچار این توهم میشوند و میگویند احتمالا از اشعه شب قبل این طور شدهام. ما حتی دوستانی داشتیم که دو سه روز کار را دیدند و با اینکه سرتیفیکیت گرفته بودند اما نیامدند. ترسیده بودند. ما میگوییم اشعه نامرئی و نامرد است. هیچ چیزی دیده نمیشود، تا زمانی که آزمایش سی.وی.سی بدهیم و بفهمیم چه آسیبهایی دیدهایم. آنها که تازه میآیند دائم علائم رادیواکتیو را توی گوگل سرچ میکنند و دچار توهم میشوند که خودشان دچار آن علائم شدهاند، اما به هر حال باید قبول کنیم که رادیوگرافی استرسهای فراوان خودش را دارد. من قطعا مثل آن اوایل ترس ندارم و البته اینطور هم نیست که هیچ ترسی هم نداشته باشم.
• شما دقیقا شبها اینجا چه میکنید؟ یعنی روال کار شما به چه صورت است؟
پس از قرق کردن محل و فنس کشی، به سراغ وسایلمان در چاله سورس(محل نگهداری چشمههای پرتوزا) میرویم که حدودا دو متر زیرزمین تعبیه شده است. دور تا دور آن هم بتونهای خاص قرار دارد که اشعه احتمالی را کور کند. تنها افراد آموزش دیده که مجاز به کار با منابع پرتوزا هستند و یکی از همکاران حراست مجوز ورود به تاریکخانه را دارند. اگر پرتو همه دستگاهها پس از اندازهگیری مورد تایید قرار گرفت، اجازه ورود به محل کار صادر میشود. همکاران کنترل کیفیت(QC) از شب قبل درخواستهای خود را به واحد آر.تی(تست جوش رادیوگرافی) تحویل دادهاند که مثلا در فلان واحدها سرجوش داشتهایم. ما هم میرویم و پرتوها را به سرجوشها میزنیم. فیلمهایی که بر میداریم در اختیار کارشناسان تفسیر فیلم رادیوگرافی قرار میگیرد و بچههای کنترل کیفیت و مفسرها با ظهور فیلمها میگویند که کدام سرجوشها باید تعمیر شود یا دوباره نیاز به جوش دارد.
• یک لحظه غفلت یا بیاحتیاطی میتواند صدمات جبران ناپذیری به همراه داشته باشد، اما در مراحل کار شما، بیشترین و حادترین خطرها در کجا خودش را نشان میدهد؟
پرتو در محفظههای بسته خیلی خطرناک است. فرار کردن از اشعه خودش بخشی از ایمنی کار است. محیط که سربسته باشد راه فرار نیست. یک جاهایی شاید فاصله ایمنی رعایت نشود و نمیتوان کاری هم کرد؛ مثلا صعب العبور است و بخواهی نخواهی اشعه به شما میخورد و دوز ممکن است بالا برود. یا استرسِ ارتفاع را داری احتمال واژگون شدن تجهیز و سقوط هم هست. به هر حال جوشها پراکنده است و ممکن است در ارتفاع باشد. آن هم ارتفاع در شب. اگر مراقبت نکنی یا به لحاظ روانی آماده نباشی، هر لحظه امکان سقوط وجود دارد. قبل از اینکه بچهها بخواهند بروند روی سرجوش، باید همه شرایط را به لحاظ ایمنی بررسی کنیم، به هر حال محیط کارگاهی است و اگرچه ایمن به ما تحویل میشود اما باید دوباره همه چیز چک شود. جان آدمی است و هر شب حدود شش «RTمن» و نیروهای حراست و اچ.اس.ای حضور دارند.
• کار شبانه و زندگی متاهلی چطور با هم کنار میآیند؟
حقیقتا سخت است، دائم هم میشنوم که برای خانواده کم میگذاری، و صد تا حرف شبیه این که از همه میشنوی. پروژه هم حقیقتا سخت است و دوری از زن و بچه را دارد، اگر عاشق نباشی نمیتوانی دوام بیاوری. مثل من که عاشق بدو بدو کردن هستم، نمیتوانم آسوده روی زمین بنشینم.
• ترس از رادیواکتیو یک ترس عمومی و بسیار جدیست. تا حالا شده کسانی که شغل شما را میدانند، به خاطر ترس از اشعه رابطهشان را با شما فاصله گذاری کنند؟
خیلیها چون رادیوگرافی را ندیدند یا شناختی از آن ندارند، کار ما برایشان قابل فهم نیست. وقتی رفتم خواستگاری و شغلم را گفتم، برادر همسرم پرسید برای ما که دردسری ایجاد نمیشود؟(میخندد). خیلیها از کار من خبر ندارند و اگر اسم کارم با اشعه در اجتماع بپیچد، حتما میترسند. اسم رادیواکتیو میترساند. اما ما از این اشعه نان در میآوریم.
• چه زمانی بیشترین استرس به تو وارد میشود؟
وقتی قرار است جواب تستها بیاید. خیلی به من فشار میآید و استرس میگیرم. همکاران من هم دنبال نان هستند و این اشعه به ما نان میدهد. من توی چهل سالگی ازدواج کردم، یکی از دلایلش این است که همه جا بودم و هیچ کجا نبودم. خیلی وقتها به خویشاوندانم که از نبودم در جمعهای خانوادگی گلایه میکنند میگویم من آمریکایی هستم، با ساعت آنها کار میکنم و وقتی آنها خواب هستند من هم میخوابم. (و قهقهه میزند)
• راضی هستی که پسرت هم کارت را ادامه بدهد؟
آن قدر زجر کشیدم و استخوان خرد کردم که نمیگذارم. واقعا در پروژه کار کردن آدم را پیر میکند. پروژه وقتی داخلش هستی انگار بچه است، تاتی تاتی میکند اما وقتی روی پا آمد و ایستاد بهش عرق پیدا میکنی و نمیخواهی بپذیری که کنارش بگذاری. با افتخار فریاد میزنی که این پروژه را من کار کردم. من در این سایت از مرحله خاکبرداری بودم و الان که میبینمش لذت میبرم. بهترین خاطرهام این است که هیچ کس اور دوز نکرده و این یعنی کار من اوکی بوده است و به خودم میبالم. من درگیر پروژه شدهام و با رشد کردنش به خودم میبالم اما هیچ وقت دوست ندارم بچهام یک روز هم به پروژه اضافه شود.