روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (5)
خبرها

روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (5)

زمان مطالعه ۵ دقیقه / ۰۶ فروردین ۱۴۰۴ / پویان جعفری

با مسیح فاطمی، سرآشپز پروژه شیراز:
توی خانه آشپزی نمی‌کنم

اینکه شما هر روز و هر روز برای چند هزار نفر با سلایق و ذائقه‌های مختلف، آشپزی کنید، حتما مهارت و تا حدودی شهامت بسیار می‌خواهد. اما اگر آن چند هزار نفر کارگرهای فنی‌ای باشند که تمام طول روز مشغول کار بدنی فشرده و پر استرس هستند، آن‌وقت باید به مهارت خود، دل و جرات را هم به میزان بالا اضافه کنید؛ و صد البته یک رفاقت با همه کارگرها.
مسیح فاطمی با ملاقه‌ای که هم قد اوست، به تک تک دیگ‌ها سر می‌زند، خورشت‌ها را هم می‌زند و می‌چشد. او قرار است امروز هم مانند تمام این چند سال به چندین هزار کارگر غذا بدهد.

• آقا مسیح! آشپزی را چطور شروع کردی؟
20 سالم بود و توی هتل کار می‌کردم. یک آشپزی داشتیم که برادرش که شریکش بود، فوت کرد. به من گفت چند وقت بروم کمک دستش و کار کنم. آشپزها نمی‌گذاشتند کسی کارشان را ببیند. وقتی می‌خواستند کباب بزنند، تو را دنبال نخود سیاه می‌فرستادند. اما الان دو هزار تا را کباب می‌زنیم و همه شاگردها هم باید کارم را ببینند... کم کم یاد گرفتم و چند ماهه آشپز شدم. شب کوبیده‌های آماده را که سرآشپز آماده کرده بود، از سیخ بیرون می‌کشیدم و دوباره می‌زدم. کوبیده را یاد بگیری نصف راه توی آشپزی ایرانی رفته‌ای. همان روزها آن‌قدر علاقه‌مند شده بود که یکی از رفیق‌هایم که آشپز فرنگی بود، شب‌ها می‌رفتم و آشپزی فرنگی را هم از او یاد گرفتم. الان همه غذاهای فرنگی عربی و ایرانی را بلدم.

• رستوران خارجی هم کار کردی؟
بله، توی این 28 سال، سرآشپز خیلی از هتل‌ها و تالارها بودم و حتی کشور عمان هم رفتم. رئیس یکی از هتل‌ها که پیشش کار می‌کردم، رفت عمان. چند ماه بعد زنگ زد و گفت بیا عمان و رستوران را دست بگیر. من هم رفتم و بعد از چند ماه که برگشتم، دختر کوچکم نگذاشت که برگردم. حقوقش چند برابر اینجا بود. الان ناراحتم که برگشتم.(می‌خندد)

• چه شد که به شرکت او.دی.سی.سی اضافه شدی؟
پروژه عسلویه تازه شروع شده بود که به فاز 3 رفتم و چند ماه هم کار کردم، اما نتوانستم طاقت بیارم و از دست گرما فرار کردم. آن قدر گرم بود که نمی‌شد تحمل کرد. اما همین پروژه باعث آشنایی‌ام با او.دی.سی.سی شد و من به این پروژه آمدم.

• توی آشپزی برای یک پروژه‌ای با این عظمت با چه چیزی بیش از همه اتفاقات و دشواری‌ها چالش داری؟
آشپزی شغل بسیار سختی است، اما مسئولیتش از کارش سخت‌تر است. یعنی همه دشواری را بگذار کنار و فقط به مسئولیتش بچسب. خدای نکرده یکی مسموم شود اول یقه تو را می‌گیرند. توی این 4 سال که در این پروژه هستم، حتی یک مشکل پیش نیامده؛ از اعتراض یا مسمومیت و هر کس هر پروژه دیگری رفته و برگشته، از من راضی بوده، چون علاقه دارم و به همین دلیل غذایم خوشمزه‌تر می‌شود. توی این پروژه 1400 تا غذا برای نهار درست می‌کردم. ممکن است بعضی‌ها یک یا چند غذا را دوست نداشته باشند. مثلا ممکن است مرغ دوست نداشته باشند. یا بادمجان که خیلی‌ها حساسیت دارند. خورشت قرمه سبزی معمولا خیلی طرفدار دارد و 95 درصد کارگرها دوستش دارند. اگر غذایی را دوست نداشته باشند هم کاری نمی‌توان کرد. به خاطر همین معمولا دو نوع غذا ارائه می‌کنیم.

 

1258-20250326104344548.JPG


• ساعت کاری شما هم متفاوت‌تر از بقیه کارگرهای پروژه است. از چه ساعتی کار را شروع می‌کنید؟
دقیقا؛ آشپزخانه مثل جاهای دیگر نیست. ما تا نزدیک 6 توی آشپزخانه هستیم. ما 7 صبح کار را شروع می‌کنیم و تا 6 بعدازظهر توی آشپزخانه‌ایم. دیگ‌های برنج را که از عصر روز قبل روشن است، چک می‌کنیم. 6 تا دیگ 40 کیلویی برنج است و بعد بچه‌ها می‌روند دنبال سس گرفتن و پوست کندن پیاز و از 11 شروع می‌کنیم به توزیع غذا؛ حدود 300 تا بیرون بر داریم و بعد شروع می‌کنیم به غذای سالن. وقتی هم که کارگرها تعطیل می‌کنند، ما شروع می‌کنیم به آماده سازی غذای فردا و 50 پُرس شام که باید به خوابگاهی‌ها بدهیم. تمام سعی ما این است که کارگرها را راضی نگه داریم. هیچ کس ناراضی بیرون نرود. کارگر غذایش خوب نباشد روی کارش اثر می‌گذارد.

 

• بیشترین آسیب‌ها و خطراتی که آشپزهای چنین پروژه‌هایی را تهدید می‌کند، چیست؟
بزرگترین خطر در آشپزخانه گاز است. کوچکترین نشتی باعث می‌شود شعله آتش از یک جایی بیرون بزند. من خودم چیزهایی در آشپزخانه دیدم که از ذهنم بیرون نمی‌رود. در رستوران یک هتل کار می‌کردم که یکی از آشپزها رفته بود سر دیگ برنج که پایش سُر خورد و با سر رفت توی دیگ برنج، با 80 درصد سوختگی. آشپزخانه پر از خطر است و همه اینجا به خاطر خیسی زمین سُر می‌خورند. هیچ آشپزی نیست که تجربه سرخوردن را نداشته باشد. یک بار یکی از آشپزهای خودم در بیرون پروژه سُر خورد و سیخ رفت توی بازویش و از آن ور درآمد. توی این پروژه سر خوردن زیاد داشتیم اما آن قدر واحد ایمنی سختگیری می‌کند که تا حالا نه آتش سوزی داشتیم و نه مسمومیت.

• چه چیزی باعث می‌شود خطرات و آسیب‌ها به صفر نزدیک شود؟
اینجا مسئول بهداشت محیط دائم توی آشپزخانه است. وقتی گوشت و مرغ می‌خریم باید تاییدیه بهداشت داشته باشیم و مسئول بهداشت محیط از لحظه بار زدن در فروشگاه تا انبار کردن حضور دارد. در انبار هم تمام موارد بهداشتی رعایت می‌شود. سوسیس و کالباس و سویا هم ممنوع است و به خاطر همین تا حالا مسمومیت نداشتیم. اینجا حتی ظرف‌ها هم برای غذاهای بیرون بر، گیاهی است و ما الزام محیط زیستی داریم.

• بدترین اتفاق برای خودت چه بود؟
سوختن دست که خیلی زیاد داشتم، یا زیاد زمین خوردم. یک بار هم کارد انگشتم را زد که آویزان شده بود و بعد از چند سال هنوز جایش مانده.

• توی خانه خودت آشپزی می‌کنی یا همسرت؟
من توی خونه کار نمی‌کنم. توی خانه حتی کنترل تلویزیون را هم باید بدهند دستم.(می‌خندد). خانمم می‌گوید بعضی غذاها را من بهتر درست می‌کنم، مثل چلوگوشت و قرمه سبزی. گاهی سوال هم می‌پرسد که مثلا چه ادویه‌ای بزنم. اما باید اعتراف کنم که غذای دم پختی مردها هیچ وقت به گرد زن‌ها نمی‌رسند.

اندکی صبر نمایید...