روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (9)
خبرها

روایت‌هایی خواندنی از خط مقدم پروژه‌های ODCC؛ (9)

زمان مطالعه ۴ دقیقه / ۰۶ فروردین ۱۴۰۴ / پویان جعفری

محسن طالبی:
تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد

محسن طالبی را بسیاری از قدیمی‌های پروژه‌های او.دی.سی.سی می‌شناسند؛ او در استان‌های مختلف و پروژه‌های گوناگون مسئولیت نصب سنگین را برعهده داشته است. از او و مرتضی قادری‌کیا به عنوان دو یار جدا نشدنی که به دقت و مهارتی کم نظیر شهره‌اند، یاد می‌کنند، و متخصص برای نصب تجهیزات عظیم در موقعیت‌های نامتعارف.
محسن متولد سال 57 است و 26 سالی می‌شود که در پروژه‌های پالایشگاهی کار می‌کند. او این روزها در پروژه توسعه پالایشگاه اصفهان مسئولیت نصب تجهیزات سنگین را برعهده دارد؛ جایی که اگر کمی پای تخصص یا مهارت بلنگد، ضمن اینکه می‌تواند تمامی فرایند تولیدی یک پالایشگاه را به مخاطره بیندازد، خطرات بسیاری را برای همه افرادی که مسئولیت نصب استراکچر را دارند، فراهم کند.
گفتگو با محسن طالبی را درباره دشواری‌های کار در پروژه و واحد نصب سنگین را می‌خوانید.

• آقا محسن! کار در پروژه را از چه سالی شروع کردی؟
از اواخر سال 76؛ آن سال به پالایشگاه اصفهان آمدم و از همان موقع کارم را با او.دی.سی.سی شروع کردم. اولین کاری را که دست گرفتم رنگ و سندبلاست بود و بعد جوش و تست و مونتاژ و الان نصب تجهیزات سنگین.

• چطور این قدر همه جا کار کردی و رفتی دنبال تجربه‌های مختلف؟
قبلش این را بگویم که خیلی راضی‌ام از این همه تجربه اما 17 سال با مهندس انگبینی همراه بودم که مرا به همه واحدها برد تا کار و تخصص یاد بگیرم.

• دوست داری پسرت کار تو را دنبال کند؟
اصلا دوست ندارم پسرم بیاید و کارم را ادامه دهد. پروژه زندگی آدم را می‌گیرد. من 17 سال بیرون شهر دور از پدر و مادر و بچه‌هایم بودم. 9 سال است که آمدم اصفهان. 2سال اردبیل، 2 سال کرمانشاه، 9 سال و نیم سروستان بودم و یک سال و نیم نیروگاه اتمی اراک کار کردم و بسیار از اینجا دور بودم و از خانواده. دوست ندارم پسرم این همه دوری و تنهایی را تجربه کند.

• چه چیزی باعث شد 26 سال تمام با همه سختی‌ها و دوری‌ها از خانواده در پروژه بمانی؟
26 سال با او.دی.سی.سی هستم و این حضور با همه سختی‌ها بهترین خاطره من است. بهترین دوستان من اینجا هستند. پروژه یک خانواده است. ما بیشتر اینجاییم تا خانه. حدود 11 ساعت با همکاران هستیم و 5 ساعت پیش زن و بچه و بقیه‌اش هم خواب. تمام پروژه‌ها برایم خاطره است و این رفاقت‌ها از همه سختی‌ها قوی‌تر بوده‌اند.

 

1262-20250326110658358.JPG

 

• آقا محسن! یکی از ویژگی‌های تو که بین همه کارگران پروژه معروف است، تک لباس سفیدی است که تابستان و زمستان می‌پوشی و هیچ وقت کسی تو را با کاپشن ندیده است. چرا؟
من یک لباس سفید با آرم شرکت دارم که بسیار به آن علاقه‌مندم. دشمنم گرماست و اصلا طاقت گرما را ندارم. تابستان‌ها واقعا کلافه می‌شوم اما زمستان وقتی همه کلی لباس می‌پوشند، من با همین لباس بیرون می‌آیم و بقیه تعجب می‌کنند.

• حالا برویم سراغ نصب تجهیزات سنگین و خطرات بسیاری که به همراه دارد. بدترین تجربیات شما چه بوده است؟
اتفاق که زیاد افتاده است. کار ما بسیار حساس است و معمولا چالش‌های زیادی دارد. یک بار می‌خواستیم در همین پروژه قیف گوگرد را نصب کنیم؛ قیفی 19 تنی در ارتفاع 10 متری که ناگهان جک‌های جرثقیل بلند شد و سقوط آزاد داد و قیف با آن عظمتش روی من و همکارم(مرتضی) افتاد. عرض قیف چند ده متر بود اما چون بسیار ضخامت داشت کسی نمی‌دانست ما زنده‌ایم یا نه. ما بین بدنه قیف مانده بودیم و 45 دقیقه زمان برد که ما را در بیاورند. در نصب‌ها این اتفاق‌ها می‌افتد با اینکه ایمنی را کامل رعایت می‌کردیم اما رها شدن جک را داشتیم. یا یک بار یک وسل عظیم نصب می‌کردیم داخل واحد 77 (در کنار واحد جانبی HPU ). 60 تن وزنش بود و ناگهان جک‌ها در رفت و ما به سرعت فرار کردیم قبل از اینکه به ما برسد. یک لحظه دیر می‌جنبیدیم چیزی از ما باقی نمی‌ماند.

• این‌ها که تمامش استرس است و هراس؟
قطعا همین طور است. به هر حال یک نصب چند ده تنی دارد پایین می‌آید و تو زیر آن ایستاده‌ای. ممکن است جک جرثقیل رها شود یا زنجیرها پاره شوند. از طرف دیگر تجهیز هر لحظه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و تو باید جای دقیق آن را نشان دهی. استرس بسیار زیاد است و این کاری است که ما انجام می‌دهیم.

• هم از علاقه‌ات به پروژه و کارت گفتی و هم استرس بسیار بالای آن. حالا دوست داری بازنشست شوی یا نه؟
واقعیت این است که دوست دارم بازنشست شوم. فشار و سختی کار و استرس بسیار دارد و هیچ چیزی مثل دوری از خانواده یک مرد را پیر نمی‌کند. اما دلم هم نمی‌آید که کار نکنم. دوست دارم بازنشست شوم و هر وقت که دوست داشتم بیایم سر کار.

• و سوال آخر اینکه این همه مهارت و تخصص را که نزد همه تو را زبانزد کرده از کجا آمده است؟
در واحدهای مختلف کار کرده‌ام و همه چیز را اینجا یادم داده‌اند و بسیار تخصص دارم، اما باز می‌گویم کار خاصی بلد نیستم، چون هر سال که پروژه جدید می‌آید یک تخصص جدید یاد می‌گیریم و یک چیز جدید باید یاد بگیری.علت اینکه واحدهای مختلف رفتم و تجربه آموختم، یک مدیر خوب بود که می‌خواست من یاد بگیرم. هم جذاب بود و هم سخت اما به تجربه‌اش می‌ارزید.

اندکی صبر نمایید...